۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

تولد پاریس و گلاریس رو امسال روز سوم اگوست  تویه روز تو مهدکودکشون جشن گرفتیم  اینم عکس هاش
واقعا با این همه سرعتی که من پیش می رم نمی دونم به کجا می رسم اخرش


 همه چی با تاخیر تولد بچه ها با تاخیر اپ کردن وبلاگشون  با تاخیر  

۱۳۹۰ بهمن ۱۶, یکشنبه

انقدر با این دوتا وروجک سرگرم هستم که برای کارهای مهم دیگه از جمله همین وبلاگ که قراره به عنوان دفترچه خاطرات من برای روزهای تنهایی و سالخوردگی و یادآور لحظه به لحظه رشد و تکامل بچه ها برای خودشون باشه وقتی نمی مونه الان که امدم وبلاگ رو باز کردم دیدم شش ماهی هست که سری بهش نزدم پس دیگه با این حساب یادوری لحظه به لحظه ای در کار نیست چون تو این شش ماه انقدر اتفاقات افتاده و بچه ها انقدر تغییر کردن که مرور کردن همه این تغییرات واقعا از توانایی من خارجه ।
گلاریس دیگه کلمات رو با یه بار شنیدن تکرار میکنه با راحتی منظورش رو با حرف و اگه نشد با اشاره و حرکت های دست و سر می رسونه البته پاریس هم سعی میکنه با ترجمه حرف های گلاریس در براوردن نیازهای خواهراش به ما کمک کنه مثلا وقتی گلاریس چند بار پشت سر هم می گه آنای نای که من اصلا منظورش رو نمی فهمم پاریس میگه مامان آناناس میخواد یعنی تمام حرف های گلاریس رو به شبیه ترین چیز ترجمه می کنه و معمولا هم ترجمه اکثر حرف هاش از زبون پاریس یه چیز خوردنی یا خوراکی هست ।
گلاریس حدود سه چهار ماه پیش مهد رو شروع کرد و من هر روز باهاش توی مهد می موندم اما بالاخره قرار شد یه چند ماه دیگه تو خونه بمونه تا یه کم بزرگتر بشه و بالاخره تصمیم نهایی این شد که بعد از هیجده ماهگی مهد رو شروع کنه و الان یه ماهی هست که مهد روشروع کرده و صبح هر دو می رن مهد و من با وجود دودلی و نگرانی که اویل داشتم اما الان دیگه خیالم راحته چون کاملا مشخصه که از محیط مهد لذت می بره و هر چی می گذره اونجا احساس امنیت بیشتری می کنه کلی شعر یاد گرفته که البته چون این شعرها رو قبلا ار پاریس هم شنیده بود خیلی سریع با این شعرها ارتباط برقرار کرده و با حرکت دادن دست و سر و تکرار بعضی قسمت های شعر که ساده تر هست شعرها رو برای ما میخونه البته بیشتر به آهنگ زدن با دهن شبیه هست تا شعر خوندن .

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه












تولد یک سالگی گلاریس خانم بیست و چهارم تیر ماه بود اما به علت های زیادی پنج روز به تعویق افتاد.





۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه



پنج روز پیش که گلاریس یازده ماه و سه روزش بود ساعت سه و نیم بعدازظهر یکباره بلند شد و شروع به راه رفتن کرد من خیلی ذوق کردم می دونستم اگه بابای گلاریس خونه بود اون هم کلی ذوق زده می شد و خدا رو برای این پیشرفت دختر کوچولوش شکر میکرد دلم نیومد این خبر رو بهش ندم و بهش زنگ زدم اما اون وقت نداشت به حرفم گوش کنه این بود که براش اس ام اس زدم و این خبر مهم رو بهش دادم و اون هم زود احساس خوشحالی اش رو با واژه ای جونم انتفال داد ।گلاریس خانم تازگی ها یاد گرفته که موقع خداحافظی دست تکون بده و کلمه خداحافظ رو به زبان نروژی ادا کنه و وقتی پاریس صبح ها کاراش رو میکنه و می خواد بره مهد گلاریس مدام برای پاریس و باباش دست تکون می ده و می گه خداحافظ ।
در حال حاضر گلاریس هشت تا دندون جلو رو به صورت کامل در اورده و بقیه دندون هاش هم نیش زده و همین باعث شده که کلی نااروم باشه چون لثه هاش خیلی می خوارن و مدام من و هر کس دیگه ای رو که بتونه به شدت گاز میگیره نه گاز معمولی ازاون گازهایی که آه از نهاد آدم بلند می شه.

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه







روز اول عید شاید روز دوم عید بود که گلاریس دستش رو به مبل گرفت و بلند شد و روی پاهاش ایستاد یه دو هفته ای به همین منوال گذشت و بعدش شروع کرد به قدم برداشتن کنار مبل و اولش اروم و با احتیاط اما الان دیگه خیلی سریع قدم برمیداره اما هنوز با کمک مبل و در روز کم کم هم دو بار تعادلش رو از دست می ده و زمین می خوره اما فکر کنم دیگه حداکثر تا یک ماه آینده به طور مستقل راه بره اما پدرش می گه تا سه ماه آینده این اتفاق می افته و دختر کوچولوی ما مستقل راه می ره حالا ببینیم چی پیش می یاد گذشت زمان همه چی رو معلوم میکنه .

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

دیروز بعد از تموم شدن شیفت دوم کارهای خونه یه پنج دقیقه ای نشستم تا استراحت کنم که یه دفعه نگاهم افتاد به کابینت های آشپزخونه انگار خیلی وقت بود که پاریس دیگه عادت بهم ریختن کابینت های ردیف پایین رو ترک کرده بود البته در کنارش هزار تا عادت جدید تخریبگر دیگه به تناست سنش جایگزین شده بود فکر کنم ترک عادتش با شروع رفتنش به مهدکودک بود نمی دونم درست یادم نیست تو همین افکار بودم و در ضمن داشتم گلاریس روبا نگاه دنبال می کردم شاید حدود ده روزی بود که گلاریس شروع کرده بود به چهار دست و پا رفتن یعنی یه شبه درعرض یک ساعت حرکتش از حالت سینه خیز به چهاردست و پا تبدیل شده بود و دیدم که خانم خیلی سریع داره می ره به سمت کابینت ها و در عرض یه دقیقه در کابینت ردیف پایین که توش قابلمه و ماهی تابه بود رو باز کرد و ماهی تابه و بقیه چیزهای دیگه رو تا اونجایی که زورش می رسید بیرون کشید وبا خوشحالی دنده عقب امد پیش من انگار توقع تشویق داشت اینطوری بود که فهمیدم گلاریس خانم پست آقا پاریس رو تحویل گرفته و این قصه همچنان ادامه داره

۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه


دو سه روزی بود که ردیف پایین لثه گلاریس کمی شکاف خورده بود و من هر روز منتظر نیش زدن دندون اش بودم تا اینکه پانزدهم فوریه دقیقا روزی که گلاریس هفت ماهه می شد صبح که از خواب بیدار شدم طبق معمول دو سه روز اخیر لثه گلاریس رو با انگشت لمس کردم و متوجه شدم که بالاخره دندونش نیش زده و کلی ذوق کردم البته این دندون هنوزبا چشم غیر مسلح دیده نمی شد و فقط با لمس کردن متوجه یه شی تیز زیردستت می شدی اما الان دیگه بعد از گذشت شش روز دیگه دندون از لثه بیرون امده کاملا به چشم می یاد و دیگه برای هیجان زده شدن نیازی به لمس کردن لثه با دست نیست و فقط با یک نگاه میشه غرق هیجان شد غرق هیجان از بروز نشانه های بزرگ شدن دخترم جوری که این هیجان از جانب من به پاریس هم سرایت می کنه و با دیدن دندون خواهرش و تکرار من که پسرم نگاه کن آبجی دندون دراورده اون هم شاد می شه و پشت سر هم میخنده بدون اینکه اساس این خوشحالی براش معنایی داشته باشه چرا که اون فقط دنبال بهانه ای برای شادی کردن می گرده.

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

گلاریس خانم هم با پرشدن شش ماهگی اش خوردن غدا رو شروع کرد و اولین غذای که تجربه کرد فرنی برنج بود و بعد چند روز هم فرنی گندم بود تا حالا که هیچ مشکلی نداشته .روزهای اول که غورت دادن بلد نبود فرنی رو کامل بیرون می داد اما الان دیگه دوسه روزی می شه که یادگرفته که بیشتر حجم غذا رو غورت بده البته اگه دهنش رو باز کنه و کمتر دست پاش رو تکون بده که بشه قاشق غذا رو تو دهنش کرد .
گلاریس تا زمانی که کاملا یاد بگیره که غذا رو غورت بده به حالت نیمه خوابیده بهش غذا می دم بعد که یاد گرفت همه غذا رو غورت بده دیگه می زارمش روی صندلی و به حالت نشسته بهش غذا خواهم داد یعنی همون ترتیبی که پاریس غذا خوردن رو شروع کرد اما این حالت نیمه خوابیده یه مضراتی هم داره و اون اینکه بچه مدام وسط غذا خوردن به روی سینه برمی گرده و سینه خیز حرکت می کنه و می ره و من می مونم تک تنها .
دیروز که پاریس شاهد غذا خوردن گلاریس بود و دید که گلاریس دهنش رو باز نمی کنه مثلا برای کمک به من مثل هنگامی که به گلاریس میخواهیم دارو بدیم و دهنش رو با دست هامون باز نگه می داریم با دستهاش به زور دهن گلاریس رو محکم کشیده بود و باز نگه داشته بود و به من گفت مامان بهش بده وای مردم از خنده و با خواهش و حرافی از اینکار منصرفش کردم .
من وقتی می خوام پستونک گلاریس رو بزارم دهنش اگه بیرون از خونه باشم و به آب دسترسی نداشته باشم اول پستونک رو می زارم دهن خودم بعد می زارم دهن گلاریس و پاریس هم به تبعیت از من حتی اگه پستونک رو شسته باشم و یا تو دهن خودم هم کرده باشم و بدم دست پاریس که تو دهن خواهرش بزاره حتما با دهن خودش هم یه بار پستونک گلاریس رو ضدعفونی می کنه و بعد می زاره دهن گلاریس و این مساله پستونک فقط یه مثال بود که زدم یعنی هر کاری که ما در مورد گلاریس انجام می دیم اون هم وظیفه خودش می دونه و اون کارو حتما انجام میده حتی به قیمت گریه انداختن گلاریس ।
از پیشرفت های اخیر پاریس بعد از تولد گلاریس خوردن گه گاه پستونک و به تازگی هم استفاده از روروک است و اخرین مورد هم خوردن سرلاک بعد از شروع غذای کمکی برای گلاریس هست و خلاصه که هر دم از این باغ بری می رسد.

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه


۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

روزها به سرعت می گذره و من به دلیل مشغله زیاد کمتر وقت می کنم چیزی اینجا اضافه کنم و الانم که وقت هست اینقدر مطالب توی ذهنم زیاد و درهم برهم ذخیره شده که نمی دونم چی بنویسم .
پاریس هر روز بزرگتر و مستقل تر می شه و به طبع این رشد میخواد همه کارها شو خودش انجام بده و برای اکثر کارها دلش میخواد نظرو خواست خودش اعمال بشه و اینه که کار مارو یه جورایی هم راحت کرده و هم سخت .تحت هیچ شرایطی نمی شه گولش زد و اصلا به وعده وعیدهای ما توجهی نداره و کاملا طبق سلیقه خودش رفتار می کنه و این خیلی دردناکه که بچه ای رو به هیچ طریقی نتونی گول بزنی یا تطمیع کنی آدم واقعا احساس ناتوانی می کنه احساسی که من یا پدرش در طول روز باهاش بارها مواجه می شیم و چاره ای هم براش نمی تونم پیدا کنیم .
توی صحبت کردن دیگه کامل شده و کامل و شیوا کلمه ها رو تکرار می کنه اما تنها مشکلش اینکه که افعال رو جابه جا صرف می کنه یعنی همون فعلی رو که من به عنوان دوم شخص برای خودش به کار می برم برای خودش استفاده میکنه مثلا می گم پاریس آب میخوری؟ اونم در جواب میگه آب میخوری وقتی غذاش رو خورد می گه سیر شدی .البته بعضی مواقع هم شکل صحیح افعال رو استفاده میکنه چند روز پیش که خیلی گرسنه بود من براش غذا کشیده بودم و به جای اینکه بگم این غذای پسرمه خودش به خودش می گفت غذای پسرمه. .

اما گلاریس خانم هم مسایل مربوط به خودش رو داره خیلی وقته که شروع کرده که روی شکم برمی گرده و کمی هم تو این حالت حرکت میکنه دختر خوش اخلاقیه اکثرا خنده به لب داره از حرکات پاریس و بازی کردن های اون شاد میشه و قهقه می زنه همه نگاهش به دنبال پاریس هست و با چشم پاریس رو دنبال میکنه و از دیدن پاریس شاد می شه البته پاریس هم خیلی جلب توجهش رو میکنه و جلواش حرکات نمایشی اجرا میکنه و گاهی اوقات هم می ره روی میز ناهار خوری و از اون بالا با گلاریس بلند بلند صحبت میکنه و انگار داره برای گلاریس سخنرانی می کنه و دستهاش رو هم هنگام صحبت کردن تکون می ده و این باعث جلب توجه بیشتر گلاریس می شه .

شب ها وقتی گلاریس بی خوابی می زنه به سرش شروع میکنه به آواز خوندن و من هی سعی میکنم پسونک رو تو دهنش نگه دارم اما تلاشم بیهوده است و این یکی هم کار خودش رو می کنه و ساز خودش رو می زنه .
به تازگی تصمیم گرفتیم که روروک پاریس رو از انباری بیاریم بیرون و برای گلاریس استفاده کنیم اما تا حالا که نشده خیلی توش بشینه چون پاریس به خواهرش مجال استفاده از روروک رو نمی ده و خودش مدام توش می شینه و چون پاهاش بلنده روروک رو مثل یه دامن بلند تو دستش می گیره و باهاش راه می ره.
.

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

پاریس تو صحبت کردن خیلی پیشرفت کرده و دامنه لغاتش خیلی گسترده شده و از دو ماه پیش که مهدکودک رو هم شروع کرده دامنه لغات نروژی اش هم خیلی وسیع شده و حتی جمله هم بلده و کلمات فارسی و نروژی رو با یه بار شنیدن درست تکرار می کنه و مربی مهدکودکش می گه که پاریس کلمات نروژی رو کامل و با لهجه درست بیان می کنه ।
اما رابطه پاریس با خواهرش خیلی مراقبت نیاز داره و انرژی زیادی رو از ما می گیره پاریس به تقلید از من و باباش تا صدای گریه گلاریس رو می شنوه با تکرار جونم جونم به سمت تخت بچه می ره از تخت کنار تخت گلاریس می ره بالا تا راحت تر دستش به بچه برسه و خواهرش رو ناز می کنه یا پسونک دهنش می زاره و آرومش می کنه بعد هم اگه شد و مجالی بود چند تا با دست توی سر یا صورت گلاریس می زنه می ره دنبال کارش و از این جا می شه فهمید که معنی کلمه جونم جونم رو خیلی نمی فهمه . دیروز که من هم به دلیل مساله ای داشتم گریه میکردم وسط گریه از صدای جونم جونم پاریس خنده ام گرفت و گریه رو نیمه کاره رها کردم و رفتم بغلش کردم و حسابی تو بغلم فشارش دادم و بوسش کردم.

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه


۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه


ما از اول سپتامبر تا امروز اينترنتمون قطع بود امروز ديگه اينترنت داريم و خيلي ذوق زده هستيم اما با وجود دو تا بچه اصلا وقت نشستن پاي نت رو ندارم اما تنها كسي كه هميشه وقت استفاده از نت رو داره آقا پاريس هست كه از ساعتي كه از مهدكودك امده خونه داره تو يوتيوب كليپ هاي مورد علاقه اش رو مي بينه براي ما كه خيلي به نت وابسته هستيم 24 روز دوري از نت خيلي زياد بود جون تنها سرگرمي مون همين دنياي مجازي هست و ديگه اينكه پاريس رو هم مي شه گاهي اوقات با همين وسيله دقايقي آروم كرد و يه جا نشوند .اما اين دوري ازنت هم يه جورايي تو اين روزها با آمدن گلاريس خانم و مشغله زیادی که ما داریم خیلی هم خوب بود من که به شخصه خیلی راضی بودم چون به همه کارهامون رسیدیم و زندگی مون بعد از گذشت دو ماه از به دنیاآمدن گلاریس یه کم فقط یه کم سروسامون گرفته .
اما رابطه پاریس و گلاریس و کنترلش خیلی سخت شده مخصوصا اگه پدر بچه ها خونه نباشه پاریس تمام حواسش به گلاریس هست و از هر فرصتی استفاده می کنه تا خودش رو به بچه نزدیک کنه و باهاش بازی کنه اما بازی اش با بچه جوری هست که حتما گریه اش در می یاد چون تنها بازی یه پسر بچه دو ساله غیر از لنگ و لگد چی می تونه باشه پاریس می خواد با این حرکات گلاریس رو وادار به عکس العمل کنه که اون هم بهش لگد بزنه و اینجوری بازی رو شروع کنه یعنی همون مدلی که با من بازی می کنه اما عکس العمل بچه دو ماهه فقط گریه هست و دیگه اینکه درست مثل صمد پسر ننه آقا هی به گلاریس و من و باباش انگشت می زنه ما که آدم بزرگ هستیم از دردش صدامون در می یاد چه برسه به بچه بی زبون خلاصه که روزهایی رو که سپری می کنیم واقعا طاقت فرساست و من از سرصبح که از خواب بیدار می شم همش منتظر شب هستم اما داشتن دو تا گل مثل دسته گلهای زندگی من واقعا ارزش کشیدن این همه سختی رو داره و الهی خدا تنها این سختی زندگی رو از هیچ بنده ای دریغ نکنه.

و آمدن قاصدك نشانم داد
كه سرگرداني باد
بي سبب نيست

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه


آقا پاریس در حال ویران کردن کیک تولد دوسالگی اش

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

اولین ملاقات پاریس و گلاریس تو بیمارستان برای من و پدرش خیلی هیجان داشت دومین روزی بود که من تو بیمارستان بودم که پاریس و باباش برای ملاقات امدند وقتی تخت گلاریس رو اوردم بیرون تا پاریس برای اولین بار خواهرش رو ببینه دل توی دلم نبود پاریس تخت نوزاد رو دید و ما بهش گفتیم آبجی خانمت توی تخت خوابیده چون تخت کمی بلند بود پاریس نمی تونست توی تخت رو ببینه تخت بچه رو کنار یه مبل بردیم و پاریس رفت روی مبل و خواهرش رو دید و چندین با با ناباوری تکرار کرد آبجی خانم آبجی خانم اما آبجی خانم که خواب بود و عکس العملی نشون نمی داد اما پاریس دست بردار نبود یه صندلی پایه بلند پیدا کردیم و پاریس رو روی اون نشوندیم پاریس به خواهرش زل زده بود و کلیه اجزای بدنش رو بررسی می کرد و تکرار میکرد گوش چشم دست پا بینی البته همه اینها رو به نروژی میگفت شایدم داشت نروژی تمرین می کرد . پاریس تو بیمارستان به سمت یکی از ملاقات کننده های دیگه گه اونها هم یه تخت نوزاد همراه داشتند رفت پدر نوزاد به پاریس گفت که ما یه نی نی داریم پاریس هم با بی زبونی تخت گلاریس رو به اونها نشون داد یعنی ما هم یه نی نی داریم و کلی به خودش افتخار کرد که اون هم یه نی نی داره و چیزی از بقیه کم نداره , اون روز پاریس بارها و بارها خواهرش رو بوس کرد که هم برای ما جالب بود هم اینکه باید چهارچشمی حواسم به پاریس می بود که در حین بوسیدن حرکت اشتباهی نکنه که باعث صدمه به گلاریس بشه .
بوسیدن و بغل کردن گلاریس کار هر روزه پاریس شده تا ما غافل می شیم پاریس میره سراغ تخت گلاریس یا به قول خودش گیلاس و دستش رو از لای نرده های تخت می کنه تو و گلاریس رو ناز میکنه و دونه دونه اجزای بدنش رو اسم می بره روزی هزار بار بینی گوش دست پا و چشم اما به چشم که می رسه میخواد دستش رو فرو کنه توی چشم بچه به همین خاطر باید خیلی مراقب باشیم .

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

امروز وقتی می خواستم پوشک گلاریس رو عوض کنم متوجه شدم بندنافش افتاده اما از خود بندناف خبری نبود کلی بچه رو زیرو رو کردم تا بندنافش رو زیر بغلش پیدا کردم درست مثل پاریس بعد از هفت روز بندناف گلاریس هم افتاد برای زودتر افتادن بند ناف پاریس از الکل استفاده میکردم اما برای بندناف گلاریس از هیچی استفاده نکردم اما هر دو سر هفت روز افتاد به این می گن یک تجربه یعنی بندناف سر یه تاریخ مشخصی می یافته چه از ماده خاصی برای تسریع این کار استفاده کنی چه نکنی .

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه


گلاریس امروز ظهر ساعت دوازده و نیم با وزن سه کیلوودویست گرم و قد چهل و هشت سانتی متربه دنیا اومد و خاطره روز به دنیا امدن پاریس رو برامون زنده کرد پاریس هم دوسال پیش تو همین بیمارستان با وزن چهار کیلو و بیست گرم و قد پنجاه و سه سانت به دنیا امد تقریبا همه مراحل دوباره تکرار شد همه چی برای ما با وجود تکراری بودن تازگی داشت و لذت بخش بود بعضی از ماماها و دکترها رو می شناختیم لحظه ای که گلاریس به دنیا امد و روی سینه ام گذاشتنش باورم نمی شد همه چی یعنی همه دردها در عرض کمتر از یک ثانیه تموم شده و حالا فقط اشک شوق و شادی بود که از چشم من وپدرش جاری بود دلم می خواست اون لحظه پاریس هم پیش ما بود و خانواده چهار نفری ما در این لحظه استثنایی همه کنار هم بودن اما همیشه همه چی کامل نیست حالا دیگه دلم برای دیدن پاریس پرمی کشید و منتظر لحظه ای بودم که پاریس با آبجی خانم روبرو می شد و بارها و بارها این لحظه رو تو ذهنم تداعی کردم .

۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

آبجی؟ آبجی ؟


سوالی که پاریس هر روز روزی هزار بار از ما می پرسه آبجی, روزی چندبار آبجی اش رو ناز میکنه و بوس میکنه البته در آخر سر هم دو تا فشار هم بهش میده اگه شد دوتا لگد هم می زنه بعد فرار میکنه اما پاریس بیصبرانه منتظره که آبجی اش بیاد پیشش, دقیقا نمی تونم بفهمم معنی حرفای خودش رو می فهمه یا نه اما مدام می گه آبجی یا نی نی و با خواهرش که هنوز به دنیا نیومده ارتباط خوبی برقرار کرده کاشکی وقتی خواهرش به دنیا امد هم اوضاع همین طور باقی بمونه و ما بتونیم رفتار درستی داشته باشیم که باعث حسادت پاریس نشه خدا بهمون کمک کنه.

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

مسابقه آواز یوروویژن 2010پنجاه و پنجمین مسابقه آواز یوروویژن است که در تلنور آرنا در اسلو نروژ برگزارشد. انتخاب نروژ, قهرمانی الکساندر رییک با آهنگ داستان پریان در مسابقه یوروویژن 2009بود. این دوره سومین دوره ای است که نروژ میزبان مسابقات است.نروژ در دوره های یوروویژن 1986و یوروویژن 1996نیز میزبان شده بود.این دوره لنا مایر- لاندروت از آلمان با ترانه ( satellite) با کسب 246امتیاز جایگاه اول را کسب کرد.
اما ربط این عکس به این موضوع اینه که پاریس هنگام رقص در میان افرادی که منتظر اعلام نتایج یوروویژن بودن زیر دست و پای زن و مردی که هنگام رقص به علت از دست دادن کنترل خود نقش زمین شدند ماند وناحیه پیشونی اش زخمی شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

پاریس رسما به جای مامان من رو ننه خطاب می کنه و اینقدر این کلمه رو شیرین بیان می کنه که دلم نمی یاد بهش کلمه مامان رو یاد بدم انگار خودم هم یه جورایی ارتباط بیشتری با این کلمه برقرار کرده ام و بیشتر به دلم می شینه البته قبلا هم گفته ام که این از شاهکارهای باباش هست و حالا باباش تصمیم گرفته که به بچه مامان رو یاد بده و مرتب من رو بهش نشون میده و میگه مامان اما پاریس کاری به این کارا نداره و مرتب هی ننه ننه میکنه.
پاریس تازه گی ها خیلی علاقه به دیدن یکی از برنامه های کودک پیدا کرده این برنامه که اسمش باغ رویایی هست یه کارتون ساخت انگلیسه که به نروژی هم ترجمه شده و مخصوص خردسالانه و توی اون یه سری موجودات فانتزی تو مایه های همون زی گلوی خودمون بازی می کنن که خوشبختانه ما این برنامه رو توی اینترنت پیدا کردیم و براش روزی چند بار می زاریم و به غیر از این برنامه حاضر نیست هیچه برنامه دیگه ای رو نگاه کنه .
یه چیز جالب دیگه ای پاریس از باباش یاد گرفته ارتباط کلمه آهان بخور و حقته هست من و بابای پاریس از این سه تا کلمه برای شوخی استفاده می کنیم و پاریس هم این شوخی رو یاد گرفته و جالبتر اینکه سر جای خودش به موقع استفاه می کنه ومن و باباش رو به خنده می اندازه .

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

پانزده فوریه آخرین روزی بود که پاریس شیرمادر خورد و از فرداش دیگه بهش شیر ندادم و قضیه به همین راحتی تموم شد و من اصلا فکرش رو نمی کردم که مساله به این راحتی فیصله پیدا کنه اما خدا کمک کرد و همه چی به راحتی پیش رفت .
پاریس کلمه های زیادی رو یاد گرفته و به محض شنیدن یه کلمه, سریع اون رو تکرار می کنه وقتی شیر میخواد می گه شیش و من به جای اینکه بهش کلمه درست رو یاد بدم خودم هم عادت کردم می گم شیش. قبلا به همه چیزهای خوردنی می گفت قاقا یا به به اما حالا به همه چیزهای خوراکی می گه پلو و اگه اسم چیزی رو ندونه می گه از اونها و با دست اشاره می کنه .
عاشق شکلات و کاکائو هستش و این دوتا کلمه رو خیلی درست بیان می کنه جوری که هر کسی غیر از من و باباش هم می تونه بفهمه بچه چی می خواد .
یکی از سرگرمی های اخیر پاریس دیدن فیلم های خودش از یوتیوب هستش و یکی از جالبترین فیلم ها که تا حالا فکر کنم هزار بار اونو دیده یه ویدویوی کمتر از سه دقیقه هستش که تو تابستون که حدودا ده یا یازده ماهه بوده توی لگن اش تو بالکن خونه نشسته و آب بازی کرده و باباش که این ویدیو رو ازش می گرفته هی باهاش حرف می زده و بهش می گفته هاپولی حالا از سرصبح که بلند می شه می گه آب بازی بعدش می گه هاپو یعنی همون فیلمی که من توش اب بازی می کنم و بابا می گه هاپولی روبزار من ببینم و از اون جایی که عاشق آب بازی هستش وقتی این ویدیو رو می بینه به قول باباش خودش رو همون جوری تو لگن مشغول آب بازی تصور می کنه واین رو کاملا از چهره اش می شه فهمید و این راه,راه خیلی خوبیه که ما وقتی کار داریم میتونیم پاریس رو برای مدتی با این فیلم سرگرم کنیم, تنها مشکل اینه که این ویدیو خیلی کوتاهه و یه نفر باید مرتب دگمه پلی رو بزنه حالا فکر کردم شاید بهتر باشه این ویدیو رو روی یه سی دی چند بار ضبط کنم شاید اینجوری آدم کمتر خسته بشه .

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

پاریس یک سال و نیمه ما به زودی باید با شیرمادر خداحافظی کنه البته من خیلی دوست داشتم که تا دو سالگی بهش شیر بدم اما نشد دیگه همین یک سال ونیم رو هم خدا قبول کنه چون دیگه خیلی شیر دادن بهش سخت شده تقریبا تموم دندون هاش دراومده و فرق چندانی با خون آشام نداره یا قول باباش شیرآشام نداره.

پاریس علاقه زیادی به آب بازی داره از سر صبح که از خواب بلند می شه اولین کلمه ای که می گه آب بازی هست که تازگی ها کلمه حولی که همون حوله هست هم بهش اضافه شده و ما رو برای عوض کردن پوشک دچار مشکل کرده چون هر وقت بهش می گم بریم پوشکت رو عوض کنم می دوه طرف حموم و می گه آب بازی و من گاهی اوقات مجبور می شم پوشکش ور دربیارم و دوش رو بدم دستش تا یه کم بازی کنه که این یک کم گاهی اوقات حدود یک ساعت هم طول می کشه و بعد هم برای بستن پوشک جدید یه تعقیب و گریز طولانی داریم که آدم واقعا از نفس می یافته و خسته می شه تا بالاخره پوشک رو به پاش می بندم که گاهی اوقات این قسمت آخرش با گریه و زاری همراه هست و حتی گاهی اوقات چندین بار پوشک رو از پاش درمی یاره و قایم می شه خلاصه که شدیدا با این پوشک مخالفه نمی دونم اگه جای بچه های بیچاره قدیم بود و اون لاستیکی های پلاستیکی تنگ با یه کنهه ظخیم رو باید پاش می کرد و پاهاش همیشه پرتاول بود چه عکس العملی می خواست نشون بده .

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

این جا خلوتگاه پاریسه وقتی می خواد با خودش خلوت کنه می ره تو کمد می شینه و درو رو خودش می بنده البته چون این خلوتگاه محل گذاشتن جاروبرقی هست پس بنابراین مواقعی که پاریس می خواد با خودش خلوت کنه جاروبرقی وسط اطاقه.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه




قدردانی پسرم و پرتاب بوس از راه دور در ادامه صدورفرمان حمله به شکلات


۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

پاریس خیلی سریع با کلمه ها ارتباط برقرار می کنه که یکی از همین کلمه ها کلمه خداحافظ هستش با شنیدن این کلمه چه به فارسی چه به نروژی سریع دستش رو تکون میده وقتی با هم می ریم بیرون و مردم از هم خداحافظی می کنند پاریس هم سریع دستش رو بلند می کنه و تکون می ده و خلاصه که نسبت به این کلمه شرطی شده.

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

پاریس برای اولین بار در حمام خانه به روش آفتاب مهتاب که یکی از روش ها ی قدیمی کوتاه کردن مو به روش سنتی در حمام خانه می باشد اصلاح شد البته با وجود تبحرآرایشگر پاریس به طرز وحشتناکی گریه و شیون و کلی بازی راه انداخته بود و به همین دلیل من و باباش برای ساکت کردنش کلی تلاش کردیم و هرچی اسباب بازی و چیزهای جالب بود براش آوردیم تو حموم ، اما پاریس بدون کوچکترین توجهی اشک می ریخت و گریه می کرد اما بالاخره با تدبیری هوشمندانه توسط خود بنده گریه تبدیل به سکوت و در نتبجه منجر به خنده و بازی پسرک ما شد و اون تدبیر چیزی جز تهیه مخلوطی از آب و ریکا نبود که تبدیل به حباب های هوا می شد و پاریس سعی درگرفتن یکی از اونها داشت که البته تلاش بچه کاملا بی نتیجه بود اما این تنها چیزی بود که می تونست پاریس رو ساعت ها برای انجام هر کاری آروم سر جاش بشونه .

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

الله

و اینک الله
این نخستین معنی بود که پدر در غالب کلام در روح من جاری می کرد
و نیست هیچ چیز حقیقی تر و خواستنی تر از آنکه خوده خواستن را در من آفرید
و مادر
کلمات را برایم می گوید و من همه سعی در بازگو کردن
او شادمان و پرصدا
من دستهایم را برهم می کوبم به وجد
همچون او
و آنها می دانند که نمی دانم معنایش را
اما آشنا هستم با شوق و هیاهوی شان
آنگاه که بر زبان می رانم
ماما بابا
اینک این مادرم که سجده بر شکر می زند
آنان به الله شاکرند و من در پی حرکتی
آنان بر دست می کوبند و چشمهاشان
اشک آلود از ذوق و شکر
چه آنکه آنان شاهدند که من
نخستین گام های آغازینم را بر میدارم
و هنوز به عمق جان درک نمی کنم
اما به راه افتاده ام
امشب پسرم به مرحله جدیدی از رشد و تکامل رسید و من و باباش رو سورپریز کرد و بالاخره بعد از مدت ها انتظار بدون از کمک از دیوار و مبل و صندلی ایستاد و قدم برداشت من و باباش که کلی ذوق کرده بودیم براش دست می زدیم و تشویقش می کریدم و خودش هم برای خوددش دست می زد و خوشحالی می کرد و از خوشحالی اینکه تونسته بایسته کف زمین می شست و چهار پنج بار دور در جا می زد و دوباره بلند می شد و ایستادن و قدم برداشتن رو تمرین می کرد امیدوارم به همین زودی ها بتونه به راحتی و با تعادل کامل راه بره .

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه







پاریس به زودی چهارده ماهه می شه اما هنوز یک قدم هم بدون دست برنمی داره یعنی می ترسه، اگه حواسش نباشه بدون دست می ایسته اما تا یادش می یاد که ایستاده سریع می شینه، ما هر روز به خودمون دلخوشی می دیم که به زودی راه می یافته اما زهی خیال باطل، خیلی هم شیطون شده ،چشمش رو که از خواب باز می کنه اول لباس های باباش رو از کمد می ریزه بیرون، بعد لباس های خودش، بعد هم حوله ها ، بعد این ها نوبت سبزی های خشک و انواع اقسام آرد و رشته هست که همه رو از کمد می ریزه رو زمین ، و آخر از همه نوبت قابلمه هاست و بقیه کمدها رو دیگه کاری نداره چون بقیه قفل هستند و به تنها چیزی که کاری نداره اسباب بازی هاش است که همیشه وسط اطاق ولو هست اما به محض اینکه جمع می کنمشون سریع می یاد می ریزه وسط اطاق و می ره دنبال کارش।
پاریس این روزها یاد گرفته با آهنگ تلویزیون دست بزنه و برقصه بدون اینکه تا حالا من یا باباش دست زده باشیم یا رقصیده باشیم انگار حس شادی تو همه بچه ذاتیه .
غذا خوردنش خیلی خوبه البته از اول این جوری نبود اما حدودا دو ماهی می شه که راحت و بی دردسر غذا می خوره و با وجود وزن زیادی که هنگام تولد داشت تا دو ماه پیش وزن گیری خیلی خوب و راضی کننده ای برای من نداشت اما از دوماه گذشته به این ور وزنش خیلی خوب شده ،و شیرمادررو هم که از شب تا صبح دقیقا عین نوزاد سه ماهه می خوره و وقتی هم که از سرکار می یام کارش فقط شیرخوردنه .
پسرم کلمه های زیادی رو یاد گرفته و مرتب تکرار می کنه از قبیل مامان بابا آبه قاقا ددد اد و جالب این جاست که بعضی از این کلمه ها رو صدبار پشت سرهم تکرار میکنه فکر مثلا این جوری داره تمرین می کنه اما جالب تر از همه این ها تکرار کلمه یاالله بود که باعث تعجب من و باباش شد آخه دیشب داشت به شیشه ویترین می کوبید باباش بهش گفت یاالله بیا این ور پاریس توجهی نکرد و به کارش ادامه داد و باباش چندین بار گفت یاالله ،و پاریس هم بعد از شنیدن این کلمه اون رو تکرار کرد نه یه بار چندین بار که باعث خنده ما شد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه



این اولین باری بود که پاریس رو بردیم استخر واسه همین پسرم فرهنگ استخر رفتن نداشت و دور استخر چهار دست و پا راه می رفت و مردم هم بهش می خندیدن .

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه





امرزو اولین تولد پسرم بود یه تولد دو نفره و خودم براش کیک تولد درست کردم کیک طرح یه شیررو داره اما به علت مهارتی که در کیک پزی داشتم انگار صورت آقای شیر از زیر چرخ های کامیون رد شده شمع اش هم طرح شیر رو داره که اون وسط ها حواسم پرت شد و شمع توسط صاحب تولد خورده شد اما به موقع تونستم تکه ها شمع رو از دهنش دربیارم واسب پانی هم کادو تولدش هست که البته زیاد مورد توجه پاریس قرار نگرفت اما امیدوارم که به زودی ازش خوشش بیاد البته نه اینکه خوشش نیاد یه پنج دقیه بیشتر نمیتونه روش بشینه شاید دو سه ماه دیگه که یه کم بیشتر مستفل بشه و بتونه کامل راه بره و خودش بتونه سوار است بشه و پیاده شه بیشتر مورد توجه اش قرار بگیره در غیر اینصورت پول بنده هدر خواهد .

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

ما اصلا ماست دوست داروم؟


دندون هشتم پسرم که دندون چهارم از ردیف پایین هست یه چهار پنج روزی هست که نیش زده و بچه رو حسابی کلافه و عصبی کرده و به خاطر خارش شدید میخواد همه چی رو گاز بگیره।
پاریس تازه گی ها کلمه بابا و آب و به جای مامان کلمه ننه رو تکرار میکنه که البته یادگرفتن کلمه ننه از شاهکارهای باباش هست که به جای کلمه مامان یاد بچه داده .

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

اون طور که من شنیدم بچه ها اول چهار دست و پا می رن بعد سعی می کنن بلند شن بایستن اما پسر ما این این مراحل رو وارونه طی کرد و بعد از اینکه سعی کرد بایسته و چند هفته ای این کار رو تکرار کرد الان یک هفته ای میشه که چهار دست و پا حرکت میکنه و همچنین یاد گرفته خودش بلند شه و دو زانو بشینه।

دندون هاش هم که تا هفته پیش پنج تا بود سه تا بالا و دو تا پایین در عرض یک هفته تعدادش به هفت تا رسید یک دندون به دندون های ردیف بالا و یکی به ردیف پایین اضافه شد.

۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

دیروز پسرم ما رو شگفت زده کرد من روی مبل نشتسه بودم و پاریس رو زمین داشت بازی می کرد من دو تا دستام رو باز کردم که بغلش کنم اما مشغول صحبت بودم و حواسم به پاریس نبود و ظاهرا بی توجهی من اونو بی طاقت کرده و من بدون اینکه حواسم باشه دیدم پاریس دستش رو گرفت به مبل و به راحتی بلند شد و روی پاش ایستاد و خودش رو به من رسوند اصلا باورم نمی شد نه اینکه این حرکت براش زود باشه تازه در مقایسه با خیلی ها دیر هم شده بود اما برای من و باباش خیلی حرکت عظیمی به نظر می رسید و کلی هم براش دست زدیم و تشویقش کردیم و اون خودش هم کلی از کار خودش و تشویق و دست زدن ما ذوق زده شده بود اما باباش دیگه ولش نکرد تا آخر شب صد بار بچه بیچاره رو مجبور کرد بلند شه و بایسته و من کلی با خواهش و تمنا این وسط میانجگری کردم که دست از سر بچه برداره اما پاریس با این کارش کار مارو سخت تر کرد چون وقتی بلند میشه می ایسته خودش نمی تونه دیگه بشینه و احتیاج به کمک داره و اگه ما حواسمون نباشه و اون بلند شه حتما از پشت می یافته اتفاقی که امروز صبح وقتی با باباش تنها بود افتاد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه


۱۳۸۸ اردیبهشت ۶, یکشنبه

پسرم دو تا دندون ها ی بالاش یک هفته ای میشه که نیش زده و دیگه کم کم کارمن رو برای درست کردن غذاهای میکس شده داره راحت میکنه از فردا هم مادرش داره میره سرکار و پسرم تا ساعت ده صبح پیش باباش می مونه و با باباش صبحانه میخوره و بعد هم می ره پیش دوستاش که دوتا پسردوقلوی یازده ماهه ویتنامی هستند که مامان مهربونی دارند و پاریس خیلی پیش اونها بهش خوش میگذره و ناهار رو هم همون جا میخوره تا باباش ساعت دو ونیم تا سه بیاد و اونو بیاره خونه البته منم نیم ساعت بعدش میرسم خونه اما فکر کنم هشت ساعت دوری از پسرم برام زیاد راحت نباشه اما انقدر تو محل کار کار سرادم می ریزن که ادم وقت نمی کنه به خونه فکر کنه .

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه


اینم عکس یه پسر هشت ماهه خوشحال و خوش تیپ

۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه


۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

شاید حدود دو هفته پیش بود که متوجه شدم که دوتا دندون های پایین پاریس از زیر لثه اش زده بیرون یکی از دندوناش به اندازه یک میلیمتر بیرون زده بود و اون یکی هم خیلی کمتر از این حرفها بیرون زده بود و با کلی دقت می تونستی دندون را ببینی اما الان بعد از گذشت دو هفته دوتا دندون هاش کاملا بیرون زده و با کوچکترین خنده به چشم می یاد و حالا دیگه زیاد نمی شه بهش اعتماد کرد و دستت رو به هر بهانه ای نزدیکش ببری یه گاز جانانه تحویلت میده که یعنی حواستون باشه من دیگه دارم خطرناک می شم.

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

در حال حاضر توصیه های جهانی برای تغذیه شیرخوارن و کودکان خردسال به صورت شروع زود هنگام تغذیه با شیر مادر در طی ساعات اول بعداز تولد، تغذیه انحصاری با شیر مادر به مدت شش ماه و سپس شروع تغذیه با شیر مادر تا دو سال یا بیشتر می باشد. شعار امسال در حقیقت مکمل شعار سال قبل است که در آن به تغذیه انحصاری با شیر مادر به مدت شش ماه(به عنوان بهترین انتخاب(गोल्ड STANDARD))توصیه شده بود، نکته مهم در شعار سال جاری توجه مجدد به تغذیه انحصاری با شیر مادر است که دلیل آن مسلما اهمیت و فواید روز افزون آن می باشد ।تاکید سازمان بهداشت جهانی(WHO)،یونیسف و دیگر انجمن های علمی تغذیه افراد و مدافعین تغذیه با شیر مادر بر تغذیه انحصاری با شیر مادر به مدت شش ماه انجمن اطفال امریکا (AAP)نیز در آخرین بیانیه خود در سال ۲۰۰۴ ذکر نمود که متخصصین اطفال و والدین بایستی از کفایت تغذیه انحصاری با شیر مادر در شش ماه اول عمر برای رشد و نمو شیرخواران آگاهی یابند .

بر همین اساس بود که ما هم تصمیم گرفتیم بهترین گزینه رو برای پاریس انتخاب کنیم و بعد از ۱۸۰ روز بالاخره پاریس غذا خوردن رو سه چهار روزی هست که شروع کرده اما از وقتی چهار ماهش تموم شد وقتی برای کنترل به مرکز بهداشت می بردمش اونا خیلی اصرار داشتن که من غذا دادن رو شروع کنم اما من زیر بار نرفتم که نرفتم نمی دونم چرا اصرار می کردن اما من قاطعانه گفتم تا بچه ام شش ماهش تموم نشه بهش غذا نمی دم این جوری که شد که دست از سرم برداشتم و گذاشتن ما کار خودمون رو بکنیم و منم خوشحال که بهترین انتخاب رو از خودم در وکردم.

۱۳۸۷ دی ۲۹, یکشنبه

۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه




اینم ماشین ما که هفته پیش خریدم اما این ننه تنبل ما وقت نکرد عکس ما رو این جا بذاره تا به فامیل های تو ایرانمون پز بدیم اما امروز دیگه بعد یک هفته بالاخره عکس ما رو این جا گذاشت به همین خاطر هم من می خوام امروز با ماشینم ببرمش گردش و یک شامی هم شاید بهش دادم البته به همراه بابام