۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

قبل از اینکه پاریس به دنیا بیاد تصمیم بر این بود که همون روز که به دنیا آومد ختنه اش کنیم بعد گفتیم یه کم صبر کنیم که نافش بیافته بهتره, اما هنوز دکتری که این کارو بلد باشه پیدا نکردیم, باباش هم که از وقتی بچه به دنیا آمده قراره یه دکتر ماهر پیدا کنه اما هنوز این کارو نکرده و من هم همین جور دلشوره دارم که این کار زودتر تا بچه یک ماهش تمام نشده انجام بشه که زیاد برای بچه آزار دهنده نباشه, تا امروز که رفتیم مطب یه دکتر عراقی که از منشی دکتر سوال کنیم که آیا دکتر خوب و ماهری که تو این مساله خبره باشه سراغ دارند یا نه منشی گفت الان دکتر می یاد باهاتون صحبت می کنه ما هم منتظر بودیم دکتر بیاد باهامون صحبت کنه و بهمون آدرس یه دکتر دیگه رو بده.بعد زمان کوتاهی خانمی که همسر دکتر عراقی بود بیرون آمد مشخصات بچه رو پرسید و.......بعد نیم ساعت پاریس رو که حالا ختنه شده بود بغل کردیم و آمدیم خونه به همین سرعت, البته تو این نیم ساعت من چه حالی داشتم و چقدر برام طولانی گذشت بماند اما هر چی بود که بالاخره تمام شد.