۱۳۸۷ آبان ۱۲, یکشنبه

برخیز



برخیز نازنینم،‌ برخیز و لبخند بزن،‌ بر جهان و بر ما،‌ که توراست،‌ فرصت بودن و امتیاز انسان شدن،‌ بیش از ما،،‌‌،،‌‌ اینگونه باد.

پسرم امروز سه ماهش تموم می شه و این از نظر من یعنی این که خیلی خیلی بزرگ شده. پاریس تا قبل از این شب ها خیلی دیر می خوابید اما دیگه شب ها ساعت ۸ و ۹ می خوابه البته از اون طرف هم ساعت ۷صبح بیدار می شه و من رو هم بیدار می کنه و یه ساعتی با هم سر صبحی حرف می زنیم. وقتی که با هم بیرون می ریم دیگه دلش نمی خواد که تو کالسکه اش بخوابه بالا رو نگاه کنه و باید تو بغل باشه تا بتونه همه جارو خوب تماشا کنه اما پس چه جوریه که این بچه های بلوند نروژی تا حدود یک سالگی بی هیج سروصدایی کف کالسکه می خوابن و سقف همه جارو تماشا می کنن.پاریس تازه گی ها عادت کرده خوشحالی و هیجانش رو با جیغ نشون بده و همزمان هم دست و پا و صورتشو تکون بده و این کارو انقدر سریع انجام میده که اگه بخوای با پستونک آرومش کنی نمی تونی دهنش رو پیدا کنی یا اگه بخوای جوراب پاش کنی ده بار باید پاشو بگیری و به قول باباش وقتی می خوای جوراب پاش کنی باید پاها شو شکارکرد. پاریس این روزا علاقه خاصی به تلفن زدن پیدا کرده یه دستش رو تا مچ می کنه تو دهنش و خیلی جدی می مکه و با دست دیگش هم گوشش رو می گیره انگار داره با این تلفن قدیمی ها که گوشی و دهنی اش جدا بود تلفن می زنه آب دهنش هم یه دو هفته ای ایه که به راهه و لباسای خودش و ما هم که از همون تاریخ آغشته به آب دهن شازده شده.