۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه


۱۳۸۸ اردیبهشت ۶, یکشنبه

پسرم دو تا دندون ها ی بالاش یک هفته ای میشه که نیش زده و دیگه کم کم کارمن رو برای درست کردن غذاهای میکس شده داره راحت میکنه از فردا هم مادرش داره میره سرکار و پسرم تا ساعت ده صبح پیش باباش می مونه و با باباش صبحانه میخوره و بعد هم می ره پیش دوستاش که دوتا پسردوقلوی یازده ماهه ویتنامی هستند که مامان مهربونی دارند و پاریس خیلی پیش اونها بهش خوش میگذره و ناهار رو هم همون جا میخوره تا باباش ساعت دو ونیم تا سه بیاد و اونو بیاره خونه البته منم نیم ساعت بعدش میرسم خونه اما فکر کنم هشت ساعت دوری از پسرم برام زیاد راحت نباشه اما انقدر تو محل کار کار سرادم می ریزن که ادم وقت نمی کنه به خونه فکر کنه .