۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه







پاریس به زودی چهارده ماهه می شه اما هنوز یک قدم هم بدون دست برنمی داره یعنی می ترسه، اگه حواسش نباشه بدون دست می ایسته اما تا یادش می یاد که ایستاده سریع می شینه، ما هر روز به خودمون دلخوشی می دیم که به زودی راه می یافته اما زهی خیال باطل، خیلی هم شیطون شده ،چشمش رو که از خواب باز می کنه اول لباس های باباش رو از کمد می ریزه بیرون، بعد لباس های خودش، بعد هم حوله ها ، بعد این ها نوبت سبزی های خشک و انواع اقسام آرد و رشته هست که همه رو از کمد می ریزه رو زمین ، و آخر از همه نوبت قابلمه هاست و بقیه کمدها رو دیگه کاری نداره چون بقیه قفل هستند و به تنها چیزی که کاری نداره اسباب بازی هاش است که همیشه وسط اطاق ولو هست اما به محض اینکه جمع می کنمشون سریع می یاد می ریزه وسط اطاق و می ره دنبال کارش।
پاریس این روزها یاد گرفته با آهنگ تلویزیون دست بزنه و برقصه بدون اینکه تا حالا من یا باباش دست زده باشیم یا رقصیده باشیم انگار حس شادی تو همه بچه ذاتیه .
غذا خوردنش خیلی خوبه البته از اول این جوری نبود اما حدودا دو ماهی می شه که راحت و بی دردسر غذا می خوره و با وجود وزن زیادی که هنگام تولد داشت تا دو ماه پیش وزن گیری خیلی خوب و راضی کننده ای برای من نداشت اما از دوماه گذشته به این ور وزنش خیلی خوب شده ،و شیرمادررو هم که از شب تا صبح دقیقا عین نوزاد سه ماهه می خوره و وقتی هم که از سرکار می یام کارش فقط شیرخوردنه .
پسرم کلمه های زیادی رو یاد گرفته و مرتب تکرار می کنه از قبیل مامان بابا آبه قاقا ددد اد و جالب این جاست که بعضی از این کلمه ها رو صدبار پشت سرهم تکرار میکنه فکر مثلا این جوری داره تمرین می کنه اما جالب تر از همه این ها تکرار کلمه یاالله بود که باعث تعجب من و باباش شد آخه دیشب داشت به شیشه ویترین می کوبید باباش بهش گفت یاالله بیا این ور پاریس توجهی نکرد و به کارش ادامه داد و باباش چندین بار گفت یاالله ،و پاریس هم بعد از شنیدن این کلمه اون رو تکرار کرد نه یه بار چندین بار که باعث خنده ما شد.