۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه



پاریس یک ماهه شد چه زود یک ماه گذشت انگار همین دیروز بود که پاریس به دنیا اومد اما من هنوز باورم نمی شه که این بچه ، بچه خودمه یه وقت هایی فکر می کنم این بجه رو مامانم زاییده و من درست مثل زمانی که خواهر کوجکترم به دنیا اومده بود و همش بغل من بود و ازش مراقبت می کردم حالا هم دارم از برادر کوچکترم مراقبت می کنم اما وقتی شب ها از خواب بیدار می شه و غر می زنه و شیر می خواد موضوع باورم می شه. پاریس این روزها مثل همه بچه های یک ماهه دو سه کار بیشتر بلد نیست شیر خوردن ، کثیف کردن پوشک و خوابیدن اما تازه گی ها خندیدن هم داره جز کارهاش می شه و هر روز این کارو تمرین می کنه و هر روز طولانی تر از روز قبل به ما لبخند می زنه و به قول باباش بچه با همین خنده ها چاق می شه.