۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه


پاریس هر روز بزرگتر می شه و من گاهی با بغل کردنش دقیقا حس می کنم که از چند روز گذشته سنگین تر شده. صبح ها که از خواب بلند می شه خیلی خوشحاله و عادت لبخند زدنش بعد از بیدار شدن حالا دیگه صدا هم داره و انگار داره قهقهه می زنه و شایدم داره به ریش ما می خنده و صبح ها وقتی از خواب بیدار می شه به محض اینکه من یا باباشو می بینه ذوق می کنه و با صدا می خنده و سر صبحی ما رو هم به خنده می ندازه اما اینکه گفتم به ریش ما می خنده جریانش اینه که یه وقتا که از خودش صدا در می یاره ما سعی می کنیم با دادن پستونک این صدا رو نشنویم اما اون با بی تفاوتی دهنشو محکم می بنده و لبخند تحویل ما می ده اون موقع است که آدم حس می کنه داره به ریش ما می خنده و خیلی مودبانه نه به شیوه آدم بزرگ ها به ما می فهمونه که به من نمی تونین زور بگین و من هر کاری که دلم بخواد انجام می دم.پاریس عاشق مزه های شیرینه چون اخیرا دکتر دو تا داروی شیرین مزه براش تجویز کرده و پاریس خیلی این دوتا دارو رو دوست داره و موقع خوردن اونا از قیافش می شه فهمید که چه کیفی داره می کنه شایدم از مزه شیری که هر روز باید بخوره خسته شده.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مريم جان
نمي‌دونم پست ها و ميل هامو مي‌گيري يا نه!
دلم برات تنگ شده!كاش ازت شماره داشتم بهت زنگ مي‌زدم!
ياد اون روزا به خير!
خوش باشي!!
سودابه

ناشناس گفت...

سلام مريم گلي، قدم نورسيده مبارك. اميدوارم هر سه تايي تون خوشبخت باشيد و سرحال واسه سالهاي طولاني طولاني و البته در كنار هم.