۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
با یاد و فهم حضور دوست هویت گرفتیم بالیدیم و هست شدیم و آغاز کردیم تقسیم دردمندیمان را و هنوز تاثر انگاره های عبصناک و مصلحت آلود کسانمان با ما بود که به راه افتادیم در جاده ای پر فراز و نشیب به نام زندگی و نوشتیم در نخستین سطر کتاب زندگی مشترکمان در زمانی که تقویم ها به ما هیجدهمین روز از اردیبهشت سال ۱۳۸۳ را نشان می دادند. اکنون خداوند یگانه هدیه ای زیبا به ما عطا فرموده که البته در روز ایجاد این بلاگ به دنیا نیامده است و هنوز سه ماه انتظار در پیش داریم.
۲ نظر:
سلام مریم جون خوبی؟ اگه گفتی من کیم؟ عید نوروز و به شما و شوهر محترمت و پسر گلت تبریک می گم.چیه کنجکاوی میکنی ببینی من کیم؟ امروز مامانت و مینا و مبینا و بابات و دیدمت. آمده بودند عید دیدنی. کلی یادت کردیم. حالتو پرسیدم.شنیده بودم که برای شازده ات وبلاگ درست کردی ولی خوب آدرسش را نداشتم.از مینا گرفتم.هنوزم منو نشناختی؟الان هم دارم از خونه مامان فاطی میام.همه اونجا بودند.خاله مهینت و دایی مهدی و... من.
مبارکت باشه انشالله.هم به تو تبریک می گم هم به آقا مهدی.انشالله موفقیت ها سربلندیش را ببینی و ببینیم.خیلی پسر نازیه.براش اسفند دود کن.من مهرداد خاله نیره هستم.امروز با بچه ها یادت می کردم.یاد قدیما.که خونه خاله مهین بودیم و تو و رضا و هادی و حامد و فایزه و صالحه بود.من با تو کل کل کردم و تو برام کری خوندی و خونم را به جوش آوردی و یقتو گرفتم و گردن بندت را پاره کردم.بعدش هم کلی گریه کردم.ها ها ها.خوش بگذره بهتون.به امید دیدار.وقت کردی ی سری هم به وبلاگ من بزن.البته خیلی وقته به روزش نکردم ولی خوب مطلب زیاد داره.
ارسال یک نظر