۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه


گلاریس امروز ظهر ساعت دوازده و نیم با وزن سه کیلوودویست گرم و قد چهل و هشت سانتی متربه دنیا اومد و خاطره روز به دنیا امدن پاریس رو برامون زنده کرد پاریس هم دوسال پیش تو همین بیمارستان با وزن چهار کیلو و بیست گرم و قد پنجاه و سه سانت به دنیا امد تقریبا همه مراحل دوباره تکرار شد همه چی برای ما با وجود تکراری بودن تازگی داشت و لذت بخش بود بعضی از ماماها و دکترها رو می شناختیم لحظه ای که گلاریس به دنیا امد و روی سینه ام گذاشتنش باورم نمی شد همه چی یعنی همه دردها در عرض کمتر از یک ثانیه تموم شده و حالا فقط اشک شوق و شادی بود که از چشم من وپدرش جاری بود دلم می خواست اون لحظه پاریس هم پیش ما بود و خانواده چهار نفری ما در این لحظه استثنایی همه کنار هم بودن اما همیشه همه چی کامل نیست حالا دیگه دلم برای دیدن پاریس پرمی کشید و منتظر لحظه ای بودم که پاریس با آبجی خانم روبرو می شد و بارها و بارها این لحظه رو تو ذهنم تداعی کردم .

۳ نظر:

asareh گفت...

وای دوستم خیلی ذوق کردم انشالا همیشه سلامت و سالم باشید دلم برات خیلی تنگ شده با اینکه هنوز نه صدات رو شنیدم و نه از نزدیک شما رو دیدم اما همیشه بیادتم


خیلی خیلی پاریس گلم و گلاریس خوکشل خانم رو ببوس
امیدوارم همیشه شاد و خندان باشید و بزودی توی ایران ببینمت
آساره

مهرو گفت...

سلام مریم جون، مبارکه تو جشن تولدش که نبودیم ایشالا تو عروسیش جبران کنیم. من هنوز موفق نشدم عکساشونو ببینم از بس که اینترنت مثلا ADSL کنده :(
به شوهرتم تبریک بگو. ماچ

نندي گفت...

قدمش مبارك چه اسم هاي قشنگي دارن بچه هات!